قوله تعالى: قلْ أ رأیْتکمْ إنْ أتاکمْ عذاب الله الایة اذا مسکم الضر فممن ترومون کشفه؟ او نابکم امر فمن الذى توملون لطمه؟ مسکین فرزند آدم که قدر این لطف نمیداند! و خطر این عزت نمى‏شناسد! درین آیت هم اظهار عزت و جلال است و بى نیازى خود از بندگان، هم تعبیه لطف و افضال است و نثار رحمت بر ایشان. میگوید: اگر بخداوندى خود از روى عدل بطشى نمایم برین خلقان، آن کیست که آن بطش از ایشان باز دارد، و ایشان را فریاد رسد؟ و اگر از کمین‏گاه غیب ناگاه علم رستاخیز بیرون آریم، این بندگان کجا گریزند؟ و دست در که زنند؟ و کرا خوانند؟ آن گه بکرم خود هم خود جواب داد که: بلْ إیاه تدْعون هم مرا خوانید، و مرا دانید، و کشف بلا از من خواهید، که قادر بر کمال منم. مفضل با نوال منم. دوست و یار نیکوکار نیکوخواه منم.


در اخبار داود است که: یا داود! زمینیان را بگوى چرا نه من دوستى گیرید، که سزاى دوستى منم! من آن خداوندم که با جودم بخل نه، با علمم جهل نه، با صبرم عجز نه، در صفتم تغیر نه، در گفتم تبدیل نه. رهى را بخشاینده و فراخ رحمتم. هرگز از فضل و کرم بنگشتم. در ازل رحمت وى بر خود نبشتم، عود محبت سوختم. دل وى بنور معرفت افروختم. زبان حال بنده گوید بنغمت شکر:


مهر ذات تست الهى دوستان را اعتقاد


یاد وصف تست یا رب غمگنان را غمگسار

دست مایه بندگانت گنج خانه فضل تست


کیسه امید از آن دوزد همى امیدوار.

یا داود! لو یعلم المدبرون عنى کیف انتظارى لهم، و شوقى الى ترک‏ معاصیهم، لماتوا شوقا الى، و انقطعت اوصالهم من محبتى. یا داود! هذا ارادتى فى المدبرین عنى، فکیف ارادتى فى المقلبین على!


یا داود! نعمت از ما است شکر از دیگرى میکنند. دفع بلا از ما است از دیگرى مى‏بینند. پناهشان حضرت ما است، پناه با دیگران مى‏برند! آرى بروند بگریزند و بآخر هم باز آیند:


ترا باشد هم از من روشنایى


بسى گردى و پس هم با من آیى.

یا داود! من دوست آنم کو مرا دوست است. من رفیق آنم کو مرا رفیق است.


هام نشین آنم که در خلوت ذکر با من نشیند. من مونس آنم که بیاد من انس گیرد.


یا داود! هر که مرا جوید مرا یابد، و او که یابد سزد که نبازد.


پیر طریقت گفت: «اى حجت را یاد، و انس را یادگار، خود حاضرى ما را جستن چه بکار! الهى! هر کس را امیدى و امید رهى دیدار. رهى را بى دیدار نه بمزد حاجت است نه با بهشت کار»:


مرا تا باشد این درد نهانى


ترا جویم که درمانم تو دانى.

بلْ إیاه تدْعون جریرى گفت: اندر رموز این آیت: مرجع العارفین فى اوائل البدایات الى الحق، و مرجع العوام الیه بعد الایاس من الخلق. عارفان در اول کار در بدایت احوال با حق گریزند، و دل در خلق نبندند، و اسباب نه بینند، و عامه خلق در اسباب پیچند، و دل در خلق بنندند، بعاقبت چون از خلق نومید شوند بحق باز گردند.


جنید گفت: من دعا الخلق فبایاه یدعوا، اذ یقول الله تعالى: بلْ إیاه تدْعون ضمیر حق جل جلاله فرا پیش داشت، و دعوت خلق فا پس داشت، اشارت است که باجابت حق بنده بدعا رسید، نه بدعاء خود باجابت حق رسید. این هم چنان است که گویند که: عارف طلب از یافتن یافت، نه یافتن از طلب. و این مسئله را بسطى، و شرح آن در سورة فاتحه رفت.


و لقدْ أرْسلْنا إلى‏ أمم منْ قبْلک فأخذْناهمْ بالْبأْساء و الضراء ابن عطا گفت اخذنا علیهم الطرق کلها لیرجعوا الینا. راهها فرو بستیم بر ایشان یا یکبارگى از کل کون اعراض کردند، و با صحبت ما پرداختند، و مهر دل بر ما نهادند، و بر وفق این حکایت مجنون است: او را دیدند در طواف کعبه بیخود گشته، و بى آرام شده، و دریاى عشق در سینه او موج بر اوج زده، و دست بر داشته که: اللهم زدنى حب لیلى. بار خدایا! عشق لیلى در دلم بیفزاى، و بلاء مهر وى یکى هزار کن. آن پدر وى امیر وقت بود، گفت: یا مجنون! ترا خصمان بسیار بر خاسته‏اند. روزى چند غائب شو، مگر ترا فراموش کنند و این سودا بر لیلى کمتر شود. مجنون برفت، روز سوم باز آمد، گفت: یا پدر! معذورم دار که عشق لیلى همه راهها بما فرو گرفته، و جز بسر کوى لیلى هیچ راه نمى‏برم:


هر کسى محراب دارد هر سویى


باز محراب سنایى کوى تو!

قلْ أ رأیْتمْ إنْ أخذ الله سمْعکمْ قال الترمذى: اخذ سمعکم عن فهم خطابه، و ابصارکم عن الاعتبار بصنائع قدرته. و ختم على‏ قلوبکمْ سلبکم معرفته هل یقدر احد فتح باب من هذه الأبواب سواء؟ کلا بل هو البدئ بالنعمة تفضلا و فى الانتهاء کرما.